جلوههای مازوخیستی در من نورفشانیهای ویژهای دارند. گاهی اوقات خستگی از مطالعه یا یک روزِ سخت، اجازه نمیدهد که بخواهم فیلمی نگاه کنم که ذهنم را بیش از اندازه به خود مشغول نگاه دارد. بنابراین، بهترین راهِ حل، سینمای آمریکاست. سینمایی که خودش به جای تو فکر میکند و سختیهای «درگیری با فیلم» را به دوشِ تو نمیاندازد. بدین ترتیب، فولدری در هاردم ذخیره شده است که فیلمهای خوبِ این سینمای آمریکا در آن ذخیره شدهاند. فیلمِ «دوازده موقتی» را هم برای چنین شرایطی انتخاب کردم و باید بگویم با توجه به این نکته که چیزِ زیادی از فیلم نمیدانستم، فیلم تا حدودی مرا غافلگیر کرد.
«دواده موقتی» از همان ابتدا تکلیفاش را با مخاطب روشن میکند. مخاطب قرار نیست با یک «زرق و برقِ هالیوودی» مواجه باشد؛ قرار نیست بازیگرهای ویژهای ببیند؛ قرار نیست داستانِ خیلی پیچیدهای را دنبال کند و در نهایت، قرار نیست به یک فیلمِ درجه یک نگاه کند. با این حال، «دوازه موقتی» خودش را یک پله از سینمای کاملن متوسطِ آمریکایی بالا میکشد و این امر هم صرفن به خاطرِ «فروتنی ویژهای» است که در تمامِ فیلم موج میزند.
این ویژگی را پیشتر در فیلمِ «نبراسکا» هم دیده بودیم. جایی که سینمای آمریکا، به دور از داستانهای زردِ خودش، میخواهد با سادگی تمام به دلِ «احساساتِ درونی انسانها» نفوذ کند و قصد آن را هم ندارد که به به مثابهی سینمای هند، با احساساتزدگی، عدهی قابلتوجهی از مخاطبان را از خود براند. «دوازده موقتی» یک داستانِ تکراری و دستمالی شده را در یک فضای جدید به تصویر میکشد. هوشمندی کارگردان در نحوهی روایتِ داستان، انتخابِ بازیگر، شخصیتپردازی و روندِ سیالِ احساسات «دوازده موقت» را به یک فیلمِ قابل تحمل تبدیل میکند. سکانسِ آغازین و پایانی فیلم، که نمادی از لوپ بودنِ داستان، فیلم و واقعیت است، سکانسهای جذابی هستند که پرداختِ بسیار مناسبی دارند.
نیازی به سخن راندن از ضعفهای فیلم نیست؛ فیلم مملو است از ضعفهای بزرگ و کوچکی که گاه آزاردهنده هم میشوند. مهم این است که «دوازده موقتی» به عنوانِ یک فیلمِ مستقل از یک کارگردان اولی، توانسته است با بودجهای کمتر از یک میلیون دلار (شبیه فیلمهای سینمای ایران)، به ابتداییترین استانداردهای سینماییای برسد که پس از دیدنِ ان، آدم به خودش لعنت نفرستد.
این ویژگی را پیشتر در فیلمِ «نبراسکا» هم دیده بودیم. جایی که سینمای آمریکا، به دور از داستانهای زردِ خودش، میخواهد با سادگی تمام به دلِ «احساساتِ درونی انسانها» نفوذ کند و قصد آن را هم ندارد که به به مثابهی سینمای هند، با احساساتزدگی، عدهی قابلتوجهی از مخاطبان را از خود براند. «دوازده موقتی» یک داستانِ تکراری و دستمالی شده را در یک فضای جدید به تصویر میکشد. هوشمندی کارگردان در نحوهی روایتِ داستان، انتخابِ بازیگر، شخصیتپردازی و روندِ سیالِ احساسات «دوازده موقت» را به یک فیلمِ قابل تحمل تبدیل میکند. سکانسِ آغازین و پایانی فیلم، که نمادی از لوپ بودنِ داستان، فیلم و واقعیت است، سکانسهای جذابی هستند که پرداختِ بسیار مناسبی دارند.
نیازی به سخن راندن از ضعفهای فیلم نیست؛ فیلم مملو است از ضعفهای بزرگ و کوچکی که گاه آزاردهنده هم میشوند. مهم این است که «دوازده موقتی» به عنوانِ یک فیلمِ مستقل از یک کارگردان اولی، توانسته است با بودجهای کمتر از یک میلیون دلار (شبیه فیلمهای سینمای ایران)، به ابتداییترین استانداردهای سینماییای برسد که پس از دیدنِ ان، آدم به خودش لعنت نفرستد.