اگر دو فیلمِ «رنسانس» (اثرِ کریستنِ والکمن) و «یک پویندهی تاریک» (اثرِ ریچارد لینکلیتر - با بازیِ کیانوریوز) را دیده باشید و همینطور، فیلمِ مشهورِ «شهرِ گناه» (ساختهی فرانک میلر و رابرت رودریگوئز) را نوشیدهباشید، بیگمان با تکنیکِ «مصورکردنِ تصویر» (روتواسکوپینگ - Rotoscoping) آشنا هستید. «شهرِ گناه» (Sin City) با خلاقیتِ رودریگوئز و خواستِ بیامانِ او مبنی بر ساختنِ فیلمی که هم ویژگیهای کمیکبوک را داشته باشد و هم «سینما» باشد، در سالِ ۲۰۰۵ عرضه شد و در ادامه، «رنسانس» (Renaissance) و «یک پویندهی تاریک» (A Scanner Darkly) با استفاده از همان تکنیک و در سالِ ۲۰۰۶ بر آن آمدند که تصویرِ برداشته شده توسطِ دوربینها را، تا آنجا که میشود، از المانهای یک تصویرِ استانداردِ سینما خالی کرده و این تصویر را (با توجه به فضای نوآر و سورئال در چنین فیلمهایی) به امری میانِ «انیمیشن» و «رئال» تبدیل نمایند؛ جایی که با وجودِ رعایت شدنِ تمامِ تکنیکهای سینمای مالوف در «تصویربرداری» ، لکن، تمامِ آنها در اضمحالی بصری فرومیپاشند و تنه به تنهی تخیل و آفرینشِ یک «کمیکبوک»، دوباره یک واقعیتِ جدید برساخته میشود. من، به شخصه، پس از آن دو فیلمی که در سالِ ۲۰۰۶ ساختهشدند و با وجودِ نمونههای درخشان در بازیهای ویدئویی (چون آلن ویک و ال ای نویر) که از این تکنیک استفاده کردند، فیلمِ قابلِ توجهی ندیدم که بخواهد از مصورکردنِ تصویر استفادهای نوآر یا سورئال ببرد (استفادههای جلوههای ویژه سرِ جایِ خودش)، تا چندی پیش که فیلمِ Alois Nebel (آلویس نبل) محصولِ سالِ ۲۰۱۱ سینمای چک، بر روی بلوری عرضه شد و پیش از اکرانِ «شهرِ گناه ۲» دوباره نامِ این تکنیک را برای من زنده کرد. این بار، بر خلافِ همیشه، سینمای اروپا (و یک کارگردان اولی) است که از تکنیکهای سینمای آمریکا بهره میبرد؛ آن هم به خوبی.
«موجِ نو» در سینما، هر چند به سرکردگی فرانسه و در دههی پنجاهِ میلادی (دورهی اول) به وقوع پیوست، اما این موج، با ایدههای خاصِ خود، هم در فرانسه و هم در دیگر کشورهای جهان چنان ریشه دواند که میتوان از اقسامِ جغرافیاییِ خاص آن چون «موج نو سینمای ژاپن» (اواخر دههی پنجاه تا دههی هفتاد)، «موجِ نو سینمای چک» (دههی شصت و هفتاد) و حتی «موج نو سینمای ایران» (دههی شصت میلادی) نیز سخن راند. یکی از این امواجِ نو را نیز بایست به سینمای استرالیا نسبت داد. سینمایی که در دههی هفتادِ میلادی بستری برای رشد افکارِ «موجِ نویی» شد و از میانِ آنها، فیلمهایی چون The Year of Living Dangerously، Mad Max, Breaker و … نیز به شهرتِ جهانی دست یافتند. حال، چیزی در حدودِ ۴۳ سالِ پیش، نیکلاس روگ، یکی از پیشگامانِ موجِ نوی سینمای استرالیا، هشت سال پیش از ساخته شدنِ فیلمِ مکسِ دیوانه، فیلمِ «طیطریق» را میسازد؛ فیلمی درخور، قابلِ توجه و مملو از ارجاعاتِ بومی و فرامنطقهای. «طی طریق»، چنان افکارِ سینمای نو فرانسه را با طبیعتِ بکر و نابِ استرالیا در میآمیزد که حاصلش، نه دیگِ سردی از چهلتکههای بازاری، بلکه آتشِ فروزانی از داستانِ یک سفر ذاتن استرالیایی است.
|